جدول جو
جدول جو

معنی ضرب گیری - جستجوی لغت در جدول جو

ضرب گیری
(ضَ)
عمل ضرب گیر
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ضرب گیر
تصویر ضرب گیر
کسی که تنبک می زند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حرف گیری
تصویر حرف گیری
عیب جویی
حرف گیری کردن: کنایه از عیب جویی کردن، برای مثال گر انگشت من حرف گیری کند / ندانم کسی کاو دبیری کند (نظامی۵ - ۷۸۳)
فرهنگ فارسی عمید
(کَ بُ)
فوتوسنتز عملی است که رستنی های سبز در برابر نور انجام می دهند به این طریق که انیدرید کربنیک را می گیرند و اکسیژن پس می دهند. و نتیجه اش تأمین مواد غذائی مورد نیاز گیاه و ساختن ذخائرمختلفۀ گیاهی در اندامهای مختلف (برگ، ساقه، گل، ریشه، میوه و دانه) میباشد. (از گیاه شناسی گل گلاب) (از زیست شناسی علوی). رجوع به گیاه شناسی گل گلاب شود
لغت نامه دهخدا
(خَ بِ)
عمل گرفتن خر. کلمه ای است مزاح گونه یا فحش گونه و بوقت بیان عملی گفته میشود که در آن عمل قدرتی مزاحم مردمان شود و بزجر و حبس آنها مشغول گردد.
- پل خربگیری، پلی که خران از آنهامی گذرند و در آنها بدام می افتند. کنایه از محلی یا وضعی است که قدرتی ایجاد می کنند و در آن محل یا وضع مزاحم مردمان میشود.
- سر پل خربگیری، پل خربگیری. روی پل خربگیری. این ترکیب بهمان معنی است که در ’پل خربگیری’ بکار می رود
لغت نامه دهخدا
(کَ رَ / رِ)
عمل گرفتن کره (مسکه) از شیر یا دوغ. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(کُرْ رَ / رِ)
عمل گرفتن کره از مادیان. کره گرفتن. کره کشی کردن
لغت نامه دهخدا
(عَ / عِ)
عمل عیب گیر. عیب گیر بودن. عیب گرفتن. عیب شماری. عیب دیگران را نمایان کردن. رجوع به عیب گرفتن شود
لغت نامه دهخدا
(طَ رَ گی)
جانب داری. حمایت. طرفداری
لغت نامه دهخدا
تاب گرفتن:
همان بیکران از جهان ایزد است
کزو تاب گیری بدانش بد است،
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(حَ)
عیب گیری. (شرفنامۀ منیری). نقد. نکته گیری. خرده گیری در سخن و جز آن:
گر انگشت من حرف گیری کند
ندانم کسی کو دبیری کند.
نظامی.
یکی پندگیرد، یکی ناپسند
نپردازد از حرفگیری به پند.
(بوستان)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
آنکه با ضرب اصول نگاه دارد
لغت نامه دهخدا
تصویری از ضربگیری
تصویر ضربگیری
عمل و شغل ضربگیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب گیری
تصویر آب گیری
شغل آبگیر حمام، لحیم کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضربگیر
تصویر ضربگیر
آن که با ضرب اصول نگاهدارد نوازنده ضرب و تنبک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرف گیری
تصویر حرف گیری
خرده گیری، عیب جو
فرهنگ فارسی معین
خرده گیری، ایرادگیری، عیب جویی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
انتقاد، ایراد، خرده گیری، عیب جویی
فرهنگ واژه مترادف متضاد